یوکی کاجی _ صدا پیشه ی ارن یگر!
۱۴۰۲/۰۴/۱۲ 0:51
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

یکی از رایج ترین اتفاقاتی که ممکنه برای یه اوتاکو بیفته، اینه که موقع دیدن یه انیمه، صدای یوکی کاجی رو بشنوه. واقعا این اتفاق، میتونه هزاران دفعه براتون بیفته! خب، اجازه بدین همین اول کار، یه چیزی رو مشخص کنم: یوکی کاجی، صداپیشه ای به شدت فعال و پرکاره که تا الان، حدود “540” نقش رو اجرا کرده.
این ویس اکتر 35 ساله، فعالیت خودش در انیمه ها رو از سال 2005 با انیمه Magical girl Lyrical nanoha A’s در نقش توما اونیر شروع کرد و بعد از اون، در انیمه هایی مثل هلسینگ اولتیمیت، Ouran high school host club ، Fairy tail، دورارارا!!، جنگیر آبی، شهربازی اعدامی ها، عاشقان شیطانی، زندگی روزانه پسران دبیرستانی و… حضور داشت. و تا الان هم 2 بار نامزد و 7 بار برنده جوایز مختلفی از جمله Seiyu شده.
از دوست داشتنی ترین قهرمانان انیمه های شونن گرفته، تا رو اعصاب ترین و آزاردهنده ترین پسرهای انیمه های شوجو، صدای یوکی کاجی، در هر انیمه ای که فکرش رو بکنید، شنیده میشه.
نه فقط انیمه. لایو-اکشن ها، بازی های ویدیویی و….

کارنامه یوکی کاجی:
ارن یگر
آیاتو کیریشیما
سونیک
کو مابوچی
اوما شو
کوکو
سابیتو
کاکرو هایاکاوا
ساتورو
کنما کازوما
فینی
هانمورا
تاکشی
یوکینه
شوتو تودوروکی
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی آریسا اوتانی | انیمه سبد میوه
۱۴۰۲/۰۳/۲۵ 0:23
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام به فارسی: آریسا اوتانی.
نام به انگلیسی: Arisa Otani.
نام به ژاپنی: 大谷亜里沙さん。
بستگان: پدر و مادر.
سن: 16.
دوستان: هوندا توهرو_ ساکی هاناجیما.

زندگی نامه:
در کودکی اش، مادرش او و پدرش را ترک کرد. پدرش هم به او توجهی نداشت و او تنها شد.وقتی بزرگ شد الگوی او رئیس گنگ، کیوکو شد و او عضو گنگ پروانه ی لاکی رنگ شد و او سعی کرد دختر کیوکو سان را پیدا کند . زمانی که او کیوکو و دخترش را ملاقات کرد و دید کیوکو تبدیل به مادری وفادار شده است، امیدش را به او از دست داد اما با گذشت زمان او با هوندا توهرو دوست شد.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی میتسوری کانروجی | تیغه شیطان
۱۴۰۰/۱۲/۰۹ 18:47
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: میتسوری کانروجی.
نام به ژاپنی: 甘露寺蜜璃.
نژاد: انسان.
جنسیت: دختر.
سن: 19.
وابسته به: دسته شیطان کش.
پیشه: شیطان کش / هاشیرای عشق.
بستگان: والدین ( بی نام ) _ پنج خواهر و برادر ( بی نام ).
اولین نمایش: فصل 44 مانگا _ قسمت 21 انیمه.
میتسوری کانروجی (Mitsuri Kanroji) یک شیطان کش و هاشیرای عشق در دسته شیطان کش است.

زندگی نامه:
میتسوری با قدرتی غیر طبیعی و رنگ موی عجیبی به دنیا آمد، موضوعی که باعث شد به او به چشم فردی عجیب و غریب نگاه شود و او نتواند ازدواج کند. مادر او با خاطر این تفاوت او را قضاوت میکرد و با رنگ کردن موهایش سعی میکرد او را شبیه به سایر دختران کند. با این حال این کار بیفایده بود و او همچنان توسط نامزدش طرد میشد.
در مقطعی میتسوری با کاگایا اوبویاشیکی روبرو شد، و کاگایا به او گفت که از عادی بودن دست بردارد و چیزی هست را بپذیرد. او به خاطر همین رویارویی به شیطان کشها پیوست و از مهارت و قدرت خود استفاده کرد تا به جایگاه هشیرابرسد. او همچنین این ایده را مطرح کرد که با مردی که از او قویتر است ازدواج کند، اما این ایده کارایی نداشت چرا که او قدرتمندتر از تمام همتایان خود، به استثنای هاشیراهای سابقش بود.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی هیستوریا ریس | اتک آن تایتان
۱۴۰۰/۱۲/۰۶ 11:0
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: هیستوریا ریس.
نام به ژاپنی : ヒストリア・レイス.
تلفظ ژاپنی : هیستوریا ریسو.
لقب: کریستا لنز.
نژاد : انسان.
جنسیت : دختر.
بستگان : آلما _ اولین پادشاه ریس _ راد ریس _ اوری ریس_ فریدا ریس _ اولکین ریس _ ابل ریس _ دریک ریس _ فلورین ریس.
سکونت: دیوار رز.
پیشه: ملکه _ سرباز ( قبلا ).
شخصیت:
هیستوریا ریس (Historia Reiss) ملکه کنونی دیوارها است. او همچنین دختر نامشروع راد ریس اشرافزاده، و آخرین عضو باقی مانده از خاندان سلطنتی ریس است. او تا زمان سقوط دیوار ماریا در یکی از ملکهای خانواده ریس و در انزوا بزرگ شد.
مدتی بعد از آن، مادر او جلوی چشمانش به قتل رسید، و سپس هیستوریا مجبور شد نام و وابستگی خود به خاندان ریس را کنار بگذارد و هویت جدید کریستا لنز زندگی کند. او همچنین وارد خدمت نظامی شد که انتظار میرفت در آنجا بمیرد.
او به لطف نفوذ یمیر موفق شد به عنوان دهمین سرباز برتر در دسته خود از آموزش فارغ شود و به دسته دیدبانی بپیوندد. بعد از موفقیت کودتا علیه دولت، هیستوریا تبدیل به ملکه جدید دیوارها شد و جای پادشاه دستنشانده قبلی را گرفت.

زندگی نامه:
هیستوریا ریس دختر نامشروع و ناشناخته راد ریس، رئیس خانواده ریس و پادشاه حقیقی دیوارها بود. او در ملکی تحت اداره خانواد ریس بزرگ شد. مادر او عمدا از او دور میماند و بیشتر وقتش را به مطالعه میگذراند یا در شب اقدام به ترک ملک میکرد.
در این مقطع خواهر ناتنی او یعنی فریدا به طور مداوم با او دیدار داشت. فریدا در واقع جای شخصیت مادر هیستوریا را برای او پر کرده بود و به او نحوه خواندن را میآموخت و اغلب با او بازی میکرد. با این حال او برای امنیت هستوریا مجبور بود در پایان هر ملاقات به کمک قدرت تایتان بنیادی حافظه خواهر کوچکش را پاک کند.
هیستوریا به تدریج رشد کرد و هر کتابی که میتوانست را مطالعه میکرد، از جمله یک کتاب که رابطه معمول بین یک مادر و فرزند را شرح داده بود. این موضوع باعث شد تا او این سوال را از خود بپرسد که ارتباط فیزیکی خودش با مادرش چطور میتواند باشد، به این ترتیب او سعی کرد به مادرش نزدیک شود و او را در آغوش بگیرد، با این حال مادرش با خشونت او را به طرفی پرت کرد و بیپرده گفت که از نکشتن هیستوریا در زمان تولدش متاسف است. هیستوریا با وجود این که آسیب دیده بود اما از این موضوع خوشحال بود که برای اولین بار با مادرش صحبت کرده است.
بعد از این رویداد، هیستوریا برای سالها دیگر مادرش را ندید و با او تماسی نداشت. در این دوران او به تدریج متوجه جایگاهش در خاندان ریس شد، به خصوص متوجه شد که اطرافیانش او را به چشم یک نفرینشده میدیدند؛ اگرچه او نمیدانست دلیل این رفتار و طرد شدنش چیست.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی اوبانای ایگورو | شیطان کش
۱۴۰۰/۱۲/۰۱ 6:10
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام : اوبانای ایگورو.
نام به ژاپنی: 伊黒小芭内.
نژاد : انسان.
جنسیت : پسر.
سن : 21 .
تاریخ تولد : 15 سپتامبر.
وابسته به : دسته شیطان کش ها.
پیشه : شیطان کش _ ستون مار.
سبک مبارزه : تنفس مار.
بستگان: 50 بستگان بی نام _ پسر عمویی بی نام.
اولین نمایش : فصل 45 مانگا _ قسمت 22 انیمه .
زندگی نامه :
اوبانای در قبیله یا خانوادهای از دزدان متولد شد که از ثروت بسیاری برخوردار بودند و این ثروت را از افراد کشته شده توسط شیطان مار به دست آورده بودند، شیطانی که آن را ستایش میکردند. این شیطان در فرم یک زن با صورت و پایین-تنهی مار بود که علاقهی زیادی به بچههای تازه متولد شده داشت، بچههایی که خانواده اوبانای در قبال ثروت برای او قربانی میکردند.
اوبانای به عنوان اولین پسر متولد شده در این خانواده در مدت ۳۷۰ سال، تمام روزهای زندگی خود را توسط خانوادهاش در یک قفس چوبی حبس بود و خانوادهی او اصرار داشتند تا برای او ظرفهایی از غذای غنی بیاوردند تا حدی که او از آنها خسته شود. شیطان مار همچنین به اوبانای علاقه داشت، چرا که اوبانای یک پسربچهی نادر با چشمانی چند رنگ بود. این شیطان شبها را اطراف قفس او گشت میزد و در تاریکی به او خیره میشد، موضوعی که باعث ترس اوبانای میشد و او نمیتوانست بخوابد.
زمانی که اوبانای به دوازده سالگی رسید او سرانجام از سلولش خارج شد. او به اتاقی همانند یک معبد گرانبها برده شد و در آنجا برای اولین بار با شیطان مار به شکل مستقیم رو در رو شد. این شیطان اظهار کرد که اونابای برای خورده شدن خیلی کوچک است و او باید کمی بیشتر منتظر بماند. این شیطان تصمیم گرفت تا دهان اوبانای را تا گوشهایش شکاف دهد تا شبیه به خودش شود. خون ریخته شده از این فرآیند نیز در کاسهای جمع شد تا او بعدا بتواند آن را بنوشد.

اوبانای به سلولش بازگردانده شد و تنها فکرش فرار و بقا بود. او به وسیلهی یک سنجاق مو که دزده بود در هنگام شب شروع به کندن سلولش کرد. تنها موجودی که او میتوانست به آن اعتماد کند ماری بود به نام کابورامارو که در قفس او ول میگشت.
سرانجام اوبانای موفق به فرار شد. او در هنگام فرار توسط شیطان مار تحت تعقیب قرار گرفت و نزدیک بود گرفتار و کشته شود، اما او به طور اتفاقی توسط ستون شعله نجات پیدا کرد. شیطان مار به خاطر فرار کردن اوبانای تمام پنجاه بستگان او را کشت و تنها فرد بازمانده پسرعموی بزرگتر او بود، کسی که او نیز توسط ستون نام برده نجات پیدا کرد. با این حال وقتی پسرعمویش به او پیوست، او را به خاطر مرگ خانوادهاش سرزنش و طرد کرد.
اوبانای به خاطر تاثیر حرفهای پسرعمویش به دسته شیطان کشها پیوست و تصمیم گرفت تمام خشم خود را بر سر شیطانها خالی کند. او باور داشت که با به خطر انداختن جان خود برای نجات دیگران احساس بهتری خواهد داشت.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی ارن یگر | اتک آن تایتان
۱۴۰۰/۱۱/۳۰ 6:35
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام : ارن یگر.
تلفظ به ژاپنی : ارن یگا エレン・イェーガー.
گونه : انسان ، تایتان هوشمند.
جنسیت: پسر.
سن 15 _ 19 .
بستگان : گریشا یگر _ کارلا یگر _ زیک یگر _ پدر گریشا _ مادر گریشا _ فی یگر _ میکاسا آکرمن.
مکان تولد: ناحیه ی شیگانشینا.
سکونت: دیوار رز.
پیشه : سرباز.
صدا پیشه : یوکی کاجی _ برایس پانبروک.
تاریخچه:
ارن یگر (Eren Jaeger) عضو سابق دسته دیدبانی و شخصیت اصلی مجموعه اتک آن تایتان است. او تنها پسر گریشا و کارلا یگر ، همین طور برادرخوانده میکاسا آکرمن ، و برادر ناتنی زیک یگر است.
ارن در ناحیه شیگانشینا به دنیا آمد و پرورش یافت، مکانی که در جنوبیترین مرز دیوار ماریا واقع شده است. او تا سال 845 در آنجا زندگی کرد تا این که تایتان عظیم الجثه و تایتان زره پوش به این دیوار رخنه کردند. این رویداد باعث شد تا سیلی از تایتان ها وارد شهر شوند و آنجا را نابود کنند. ارن در این نقطه شاهد مرگ مادرش و بلعیده شدن او توسط یک تایتان خندان بود. این اتفاق باعث شد تا ارن یگر یک تنفر شدید نسبت به تایتانها پیدا کند، او سوگند خورد تا تمام آنها را از روی زمین پاک کند.
دو سال بعد از این ماجرا، ارن یگر با خواهرخوانده خود یعنی میکاسا آکرمن و به همراه بهترین دوستش یعنی آرمین آرلت به مدرسه افسری 104 ام پیوستند. این سه موفق شدند از این مدرسه فارغالتحصیل شوند و به دسته دیدبانی بپیوندند.
ارن پس از رفتن به زیر زمین خانهی خود و باز کردن خاطرات پدرش، به حقیقت پیرامون تایتانها پی برد و همچنین از تاریخ الدیاو مارلی اطلاعاتی کسب کرد. سپس او سوگند خورد تا خاستگاه خودش را از دشمن واقعیشان نجات دهد. این دشمن سایر انسانهایی بودند که در آن سوی دریا زندگی میکردند.
ارن تایتانهای حمله و بنیادی را از پدرش به ارث برد و در زمان حمله به لیبریو ، پس از خوردن خواهر کوچک ویلی تایبور قدرت تایتان چکش جنگ را نیز به دست آورد.

شخصیت :
ارن فردی سرسخت، با اراده، پرشور و گاهی شتابزده توصیف شده است، که این ویژگیها به او عزم قاطع برای محافظت از بشریت و در نهایت فرار از دیوارها را داده است. وی از کودکی به شدت به دنبال پیوستن به دسته دیدبانی بود، و در این باره با مادرش مشاجره داشت و همین طور مردم روستا را «احمق» خطاب میکرد.
ارن اهمیت زیادی برای بهترین دوستش آرمین ، خواهرخواندهاش میکاسا ، و از همه مهمتر خانوادهاش قائل است و برای کمک به آنها هر خطری را به جان میخرد. همین طور ارن رفتارهای تندی در دفاع از افرادی دارد که حتی آنها را نمیشناسد؛ این موضوع را میتوان در زمان اسیر شدن میکاسا توسط دو نفر از قاچاقچیان انسان مشاهده کرد که ارن برای نجات دادن میکاسا اقدام به کشتن قاچاقچیان کرد، علیرغم این که در آن زمان او میکاسا را نمیشناخت. این رفتار او پس از مرگ وحشتناک مادرش و قطع ارتباط با پدرش، شدت یافت.
ارن تمایل خود برای کشتن تایتانها را بیان میکند
ارن در کودکی پس از اطلاع یافتن از سرزمینهای آن سوی دیوارها که آرمین از طریق کتابی به او نشان داده بود با شگفتیهای دنیای خارج دیوارها آشنا شد، و تصمیم گرفت که خودش روزی همه آنها ببیند. همین امر باعث شد تا او نسبت به افراد داخل دیوار که قرار است در همین محدوده زندگی کند و بمیرند، نگرشی تحقیرآمیز پیدا کند. همین تحقیر ممکن است دلیلی باشد که او به راحتی با همسالان خود دوست نشود. در نتیجهی همین نگرش، او سربازان هنگ دیدبانی را بسیار تحسین میکرد و آنها را «قهرمان» میپنداشت و آرزو داشت روزی به آنها بپیوندد. وقتی فردی در مورد این هنگ بد صحبت میکرد، او سریع خشمگین میشد و همین عزم او برای پیوستن به این هنگ باعث ایجاد اختلافاتی بین او با مادرش و همچنین میکاسا شده بود.

ارن از خویشتنداری برخوردار نیست که همین موضوع اغلب او را به دردسر میاندازد و باعث نگرانی دوستان و خانوادهاش میشود. این موضوع باعث افزایش رفتار بیپروایانه در او شده بود که در شرایطی میتوانست او را به فردی خطرناک تبدیل کند. وقتی ارن به اندازه کافی تحریک شود، عصبانیت او میتواند او را به یک دیوانگی، همراه با خشونت وحشتناک سوق دهد. او مانند بسیاری از کودکان تمایل داشت که جهان را به شکل سیاه و سفید ببیند، چرا که او نسبت به بشریت و سختیهای آن بسیار ترحم داشت. او در بیشتر موارد به جای این که با مغزش فکر کند به قلبش گوش میداد، حتی در شرایطی که جان خودش در خطر بود.
او فردی بسیار کاریزماتیک است و استعداد بالایی در ارائهی سخنرانیهای پرشور دارد، و اغلب ناخواسته موفق به متقاعد کردن انبوه شنوندگان با دیدگاه خود میشود. حتی ژان كیرستاین، رقیب سرسخت او این مسئله را پذیرفته بود. او بعدها آگاهانه از این مهارت خود استفاده کرد و فالکو را به راحتی متقاعد کرد تا نامهای را به خارج از لیبریو تحویل دهد، با وجود آن که الدیاییها اغلب در آنجا ممنوع الخروج بودند.
در سالهای پس از بهبودی شیگانشینا، ارن پیشرفت چشمگیری در مهارت های تحلیلی و تاکتیکی، چه در جنگ و چه در خارج از جنگ پیدا کرد. او به واسطهی همین مهارتها موفقیت شد راینر را به دام بیندازد، و در نبرد خود علیه لارا تایبور به سرعت شرایط تایتان چکش جنگ را استنباط کرد.
ارن معتقد است که گاهی اهداف درست نیاز به اقداماتی غیراخلاقی دارند. این باور او هنگام اعلام جنگ علیه مارلی و روشهایی که او در پیش گرفته بود، مشخص بود. ارن از اعتماد فالکوی دوازده ساله سوء استفاده کرد و در یورش به لیبریو دهها غیرنظامی بیگناه الدیایی (از جمله کودکان) را کشت.
ارن ساختمانی که حامل خانوادههای الدیایی است را تخریب میکند
ظاهرا حضور ارن در جنگ مارلی با شرق _ میانه نیز تا حدی در روان او تاثیر داشته است. چرا که او قبلا برای مرگ همرزمانش بسیار اندوهگین میشد اما وقتی شنید که آخرین کلمات ساشا براوس «گوشت» بوده، به این موضوع خندید. اگرچه پس از آن که ژان او را مسئول مرگ ساشا خطاب کرد، واکنش او تغییر کرد و به سمت ناراحتی سوق پیدا کرد.
ارن از طریق توانایی تایتان حمله از آینده آگاه است و دانستن این موضوع که رویدادها اجتناب ناپذیر هستند او را دچار نوعی حالت افسردگی کرده است.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی شینوبو کوچو
۱۴۰۰/۱۱/۲۶ 6:2
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: شینوبو کوچو.
نام به ژاپنی: 胡蝶 しのぶ .
نژاد : انسان.
جنسیت : دختر.
سن : 18.
تاریخ تولد: 24 فوریه.
پیشه : شیطان کش ، هاشیرای حشره.
شیوه مبارزه: تنفس حشره.
بستگان : کانائه کوچو ( خواهر بزرگتر ) _ کانائو تسویوری ( خواهر خوانده ) _ پدر و مادر نامعلوم.
اولین نمایش : فصل 28 مانگا _ قسمت 15 انیمه.
زندگی نامه :
شینوبو به عنوان جوانترین دختر خانواده کوچو متولد شد و همراه با مادر، پدر و خواهر بزرگترش کانائه زندگی میکرد. او زندگی خوشی داشت تا این که پدر و مادرش جلوی چشم او و خواهرش توسط شیطانها کشته شدند.
درست در زمانی که شیطانی قصد گرفتن جان آن دو را داشت، یک هاشیرا به نام گیومی هیمجیما اقدام به کشتن آن شیطان کرد. شینوبو و کانانئه با درد و رنجی که متحمل شده بودند تبدیل به شیطان کش شدند تا از یکدیگر محافطت کنند و از رخ دادن چنین تجربهی تلخی برای سایر مردم جلوگیری کنند.
در مقعطی شینوبو و کانائه طی یک سفر روی پلی با یک دختر برده روبرو شدند که ظاهرا گم شده بود. کانائه مجذوب او شد و تصمیم گرفت بر خلاف نظر اولیه شینوبو این دختر را به ملک پروانه ببرد. آنها سرانجام این دختر را با نام کانائو تسویوری از اربابش خریدند تا او در ملک پروانه تمرین کند و تبدیل به یک تسوگوکو شود.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی کانائه کوچو | شیطان کش
۱۴۰۰/۱۱/۲۴ 11:5
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: کانائه کوچو.
نام به ژاپنی: 胡蝶 カナエ.
جنسیت: دختر.
بستگان: شینوبو کوچو ( خواهر ) کانائو تسویوری ( خواهر خوانده ) پدر و مادر نامعلوم.
اولین نمایش: مانگای بونوس _ قسمت 24 انیمه.
پیشه : شیطان کش ، ستون گل.
زندگی نامه:
خواهران کوچو زندگی آرام و خوشی داشتن و همراه با پدر و مادرشان زندگی میکردند. با این حال یک اتفاق زندگی آنها را تغییر داد، اتفاقی که طی آن پدر و مادر این دو خواهر جلوی چشم آنها توسط شیطانها کشته شدند. درست در زمانی که یک شیطان قصد گرفتن جان آنها را داشت، یک ستون به نام گیومی هیمجیما اقدام به کشتن آن شیطان کرد و آنها را نجات داد. کانانئه و شینوبو با درد و رنجی که متحمل شده بودند تبدیل به شیطان کش شدند تا از یکدیگر محافطت کنند و از رخ دادن جنین تجربهی تلخی برای سایر مردم جلوگیری کنند.
پس از مدتی، کانائه تبدیل به ستون گل شد. او در اولین نشست ستون مربوط به سانمی حاضر بود، و به خاطر رفتار این ستون جدید با رهبرشان نگاهی هشدارآمیز به او داشت.
در مقعطی شینوبو و کانائه طی یک سفر روی پلی با یک دختر برده روبرو شدند که ظاهرا گم شده بود. کانائه مجذوب او شد و تصمیم گرفت بر خلاف نظر اولیه شینوبو این دختر را به ملک پروانه ببرد. آنها این دختر را با نام کانائو تسویوری از اربابش خریدند تا او در ملک پروانه تمرین کند و تبدیل به یک تسوگوکو شود.
چند سال بعد، کانائه با دوما، ماه بالایی دوم از دوازده ماه شیطان روبرو شد. او در این نبرد به شدت مجروح شد و دوما قبل از این که بتواند او را بخورد مجبور شد به خاطر طلوع خورشید فرار کند. در حالی که کانائه در آغوش خواهرش جان میداد، او سعی کرد شینوبو را متقاعد کند که از دسته شیطان کشها خارج شود و یک زندگی معمولی دنبال کند، اما خواهرش به دنبال انتقام خواهرش بود. کانائه در آخرین کلماتش خصوصیات دوما را برای شینبو شرح داد.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی میکائلا هایاکویا | اسرافیل پایانی
۱۴۰۰/۱۱/۲۰ 19:17
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

بیوگرافی میکائلا هایاکویا :
اسم به انگلیسی : Mikaela Hyakuya
انیمه : اسرافیل پایانی - Owari no seraph
تاریخ تولد : 11 اردیبهشت - 1 May
سن : 16/ 17
گروه خونی : O
وزن : 57 کیلو گرم
جنسیت : پسر - Boy
قد : 173 cm
نوع : درحال حاضر خوناشام ( قبلا انسان بوده )
رتبه حزب : عضو نیروهای جنگی / مسئولیت گارد شهر رو بر عهده داره
صدا پیشه ژاپنی : Kensho Ono / Haruka Chisuga
صدا پیشه انگلیسی : Justin Briner

شخصیت:
وقتی که انسان بود:
میکا به عنوان یه انسان مهربون،خوش بین و سرزنده بود با اینکه تو شرایط خیلی سخت زندگی می کرد.
اون همیشه لبخند می زد و سعی می کرد به خاطر بچه های دیگه همیشه خوشحال باشه.
اون همیشه به خانواده جدیدش(همون بچه های یتیم خونه یاکویا)فکر می کرد و از اینکه براشون بستنی بخره خوشش میومد و از این بابت خوشحال بود.
اون امیدوار بود و سعی می کرد که با یو که لجباز بود دوست بشه.
میکا کمی خشن هم بود و تو دومین دیدارش با یو اون رو زد.
اون همیشه مسئولیت پذیر بود و از بچه های دیگه محافظت می کرد.
بعد اینکه به خون آشام تبدیل شد:
بعد اینکه به خون آشام تبدیل شد هم از خون آشام ها و هم انسان ها متنفر بود.
میکا از خودش متفر بود و وقتی لاکوس و رنه ازش پرسیدن که اون واقعا کیه گفت که فقطیه خون آشام زشته. ( چیتوگه: میکااا چرا این حرفو زدیی؟ *-----* )
اون هیچوقت لبخند نمی زد و همیشه بی تفاوت و بی احساس بود.
اون همیشه خودشو به خاطر مرگ خانوادش(بچه های یتیم خونه یاکویا)سرزنش می کرد و تنها دلیل زندگیش نجات یو بود.
میکا با کرول و فرید با سردی و بی تفاوتی حرف می زد و سعی می کرد که زیادباهاشون حرف نزنه و بقیه خون آشام ها
مثل لاکوس که همیشه سعی می کرد با میکا حرف بزنه رو نادیده می گرفت.

گذشته:
میکائلا شیندو وقتی بچه بود پدر و مادرش همیشه اونو اذیت میکردن.یه روز پدر و مادر میکا از یه اتومبیلی که درحال حرکت بود میندازنش پایین.میکا به دلیل داشتن ژن سراف به یتیم خونه یاکویا برده میشه. اون یکی از افراد مورد آزمایش توسط فرقه
یاکویا بود.

سایر اطلاعات:
یاکویا به معنای صد شبه. میکا موقتا یکی از اعضای جوخه شینوآ در نظر گرفته میشه.
پدر میکا روس هستش و مادرش ژاپنیه.
میکا به همراه یو و گورن جزء اولین کاراکترایی هستش که طراحی شده. وقتی میکا توسط کرول به خون آشام تبدیل
شد،یه خون آشام اصیل شد ولی درجش با خون آشام های عادی مثل لاکوس و رنه و دیگر خون آشام ها یکی بود.
اسلحه میکا یه اسلحه درجه یکه. همیشه به اینکه یو داره چیکار میکنه و چرافرید همیشه لبخند می زنه فکر می کنه و
دوست داره دربارشون بدونه. غذای موردعلاقه میکا کاری هستش.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی کیوکو هوری | هوریمیا
۱۴۰۰/۱۱/۱۸ 19:30
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام : کیوکو هوری.
نام های مستعار: کیو _ چان ، هونی _ سان.
سن: 17.
تاریخ تولد: 25 مارچ.
بستگان: سوتا هوری _ کیوسوکه هوری _ یوریکو هوری.
جنسیت: دختر.
پیشه: دانش آموز.
صداگذار: هاروکا توماتسو.
زندگی نامه:
کیوکو اولین فرزند کیوسوکه و یوریکو هوری و تنها دختر آنها است. در اوایل کودکی او با کاکرو سنگوکو آشنا شد و دوست شد. او و كاكرو اغلب با هم بازی میكردند، هر چند که كیوكو در دوران كودكی خود به او زور میگفت و او را اذیت میکرد، چیزی شبیه به رابطهای که پدر و مادر کاکرو با کیوکو داشتند. این موضوع در نهایت باعث شد تا کاکرو از کیوکو بترسد، اگرچه دوستیشان حفظ شد.
کیوکو وقتی بزرگ شد به فردی نسبتا قوی و پرخاشگر تبدیل شد، ویژگیای که پدرش کیوسوکه اظهار داشت احتمالا از مادرش به ارث برده است. عکسهای جوانتر او و تعاملات او با کاکرو گواهی بر این موضوع بود. در مقطعی که والدین کیوکو بیش از حد مشغول کار خود شده بودند و نمیتوانستند وقت زیادی را در خانه باشند، کیوکو اغلب خودش مجبور به رسیدگی به خانه بود، حتی وقتی که مریض میشد. پس از به دنیا آمدن برادرش سوتا هوری، حالا کیوکو باید مسئولیت روزانه مراقبت از او را نیز بر عهده میگرفت و در نتیجه قادر به انجام برنامههای فوق برنامه یا بیرون رفتن با دوستانش نبود.
در زمستان سومین سال تحصیلی کیوکو در دبیرستان مقدماتی، در مقعطی او در حال اذیت کردن کاکرو دیده شد که پس از افتادنش روی سنگی لغزنده از او فیلم میگرفت. در آن زمان بدون اطلاع او، ایزومی میامورا جوان و کوئیچی شیندو از کنار آنها عبور کردند و شاهد این رویداد بودند. بعدها او به همراه کاکرو به دبیرستان کاتاگیری رفت و در آنجا با یوکی یوشیکاوا و تورو ایشیکاوا دوستان صمیمی شد.

شخصیت :
کیوکو به طور معمول فردی بسیار پرانرژی و محبوب است که همیشه فضایی شاد در اطراف خود ایجاد میکند. او در همه جنبههای زندگی خود سختکوش است و به گفته ایزومی میامورا، در تمام آزمونهای خود نمره بالای ۹۰ درصد را کسب کرده است. وقتی او عصبی است یا خجالتزده است، به سمت خشونت تمایل پیدا میکند. این مورد زمانی مشاهده شد که کیوسوکه هوری از او پرسید که آیا با میامورا رابطهای عاشقانه دارد یا خیر، که در نتیجهی آن او قرمز شد و یک ملاقه داغ را به صورت او پرتاب کرد.
او اغلب در زمان پاک کردن گوش، گرفتن ناخن یا ماساژ پرخاشگر است که این موضوع باعث میشود خانواده، دوستان و میامورا از او بترسند.
هوری تا حدودی مازوخیست سادیست است اما موضوع تنها در زمان رویارویی او با میامورا مشاهده شده است.
همچنین در مواردی او حسادت زیادی را از خود نشان داده است. این حسادت در زمانی که دختران به میامورا نزدیک میشوند مشاهده شده است تا حدی است که یوکی یوشیکاوا و تورو ایشیکاوا او را «ملکه یخی» خطاب میکنند. در برخی از بخشهای مانگا او را «هانیا» یا «الهه حسادت» نیز نامیدهاند. در طول داستان این وضعیت در مورد او بهبود پیدا کرد.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
تحلیل و بررسی شخصیت یویی کوموری
۱۴۰۰/۱۱/۱۷ 15:36
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

تحلیل شخصیت یویی کوموری :
1. یویی دختری شاد برونگرا و مثبته ولی میتونه از خیلی چیزا غافل بشه و سربه هواست همچنین بدلیل اینکه توسط برادرا محدود شده نمیتونه خیلی سرزنده باشه
2. یویی اکثرا و شاید همیشه مهربونو معصوم عمل میکنه و بخشندس و این نشون میده مهربون و شجاعه
3. اون همیشه هم مهربون نیست و جنبه یاندره داره! اگه در مسیری فردی که عاشقشه بمیره دست به چاقو کشی و کشتن میزنه از قطع کردنه گردنه بقیه بگیر تا هول دادن از پله های طبقه بالا و اتیش زدن ..
4.یویی در بچگی در کلیسا محدود بود و این محدودیت توسط سیجی ایجاد شد بخاطر اینکه ریکتر یوییو به سیجی داد و بعد سیجی باهاش فرار کردو اونو برای خودش میخواست
5. اعتماد بنفس یویی بشدت پایینه بهمین دلیل بیشتر از خودش، به بقیه اهمیت میده و این اعتماد بنفس پایین به گذشتش برمیگرده بعد نوجوانیش دیگه توسط سیجی عشق پدرانه دریافت نکرد و مدام سرزنش میشد و بگفته خودش"سیجی سخت گیر و ترسناکه و سرزنشش میکرده"
6. همه خوناشاما از یویی سواستفاده میکنن برای اینکه اونو برای خودشون نگه دارن! یجور علامت گذاری و روی یویی مسلط میشن و حتی یویی تهدید به مرگ میشه و در خیلی پارت ها میمیره و این در حالیه که باز هم یویی تلاش میکنه پسرارو هدایت کنه و راه درستو نشونشون بده ، خیلی وقتا موفق میشه و پسرا بشدت عاشقش میشن و نوعی حس وفاداری بهش پیدا میکنن
7. یویی درسای خوبی به شخصیتا میده. مثل"شاد بودن. دوست داشتن خودت. اعتماد داشتن. اعتماد بنفس داشتن" و جالبه بدونید اینا چیزایین که یویی فاقد اوناست!! یویی اعتماد بنفس نداره و تا حد خودکشی هم رفته...🥺
8. یویی قلبش مال خودش نیست و در بچگی ریکتر جنازشو که یک نوزاد بود رو جایی پیدا میکنه و قلب کوردلیارو توش میزاره و یویی بعد اون سکته قلبی میکنه و همش اذیت میشه نمیتونه سریع بدوه حالت سکته بهش دست میده برای همین نفس نفس میزنه نمیتونه شنا کنه چون قدرتشو نداره و بیماره
9. یویی نوجوانیش در حدی محدود بود که نمیتونست مثل بچه های عادی به جشن پارتی و.. بره خیلی بیش از حد عادی بارش اوردن گوشی هوشمند نداشت و از اخبار روز دنیا هم عقب بود کلاس خاصی هم بجز راهنمایی نمیرفت
10. یویی در زندگی عادیش دوتا دوست بیشتر نداشت ! اون معمولا تنها بود در دبیرستان فعلیش هم توسط بقیه مسخره میشه و کتک میخوره(اگه باهاش دوست بشن پرحرفو شاد میشه؛)
11. تمام پسرای دیابولیک از نظر روانی و جسمی روی یویی تسلط دارن تا جایی که اگه با یکیشون وارد رابطه بشه اون پسر نمیخواد یویی با فرد دیگه ای حرف بزنه و به کسی نگاه کنه و اون پسر باید مرکز توجه یویی باشه و همه اینا تقصیر قلب کوردلیاست که به پسرا حالت جنون میده یویی در حالت عادی اون پسرارو عاشق خودش کرده و باهاش خوبن ولی سر خون یویی دیوونه میشن

12. یویی کاملا زندگیش بهم ریخته! علاوه بر کارایی که پسرا باهاش میکنن مثل خوردن خونش. یویی داره قدرتشو از دست میده و بگفته خودش "اصلا خوناشاما غذا نمیخورن تایم خوابشون مناسبه من نیست. شبا میرن مدرسه" و نتیجش میشه این که یویی در حدی کم خونی داره که نمیتونه راه بره و میوفته و در حدی گرسنشه و کمبود خواب داره که بیهوش میشه و ممکنه از پله ها سقوط کنه:(
13. پسرا کاراییو با یویی میکنن که سر خودشون اومده مثلا لایتو میگه"من یوییو در زنجیر نگه میدارم چون دیگه من کسی نیستم که در بندم" و غفلتاییو نسبت به یویی دارن که خانوادشون نسبت بهشون داشتن مثلا روکی به یویی اعتماد نمیکنه و از زن ها متنفره چون مادرش ترکش کرد..
14. یویی بدلیل خوشبینی و طبیعت دلسوز و ملکه بودنش براحتی نمیشکنه اون در عمارت ساکاماکی احساس تنهایی نمیکنه چون خدارو میپرسته پس براحتی ناامید نمیشه سرسخته و به اخلاق خودش پایبنده در حدی که پسرا باید هیپنوتیزمش کنن که از باوراش دست بکشه.
_ ☆ --------------- < • > --------------- ☆ _
مینا سان چند تا والپیر از عاشقان شیطانی اوردم.
چون کم بود تو این پست گذاشتم.
برای دیدن برید ادامه مطلب .
ادامه ی مطلب
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی ایزومی میامورا | هوریمیا
۱۴۰۰/۱۱/۱۱ 11:18
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام مستعار:کونوها
ایکون (توسط سوتا هوری و یونا اوکویاما).
سن:۱۷
تولد:۱۷ آپریل
صورت فلکی: برج حمل.
بستگان
نائوزومی میامورا (پدر)
ایوری میامورا (مادر)
جنسیت: مرد.
پیشه : دانشآموز
وابسته به : دبیرستان کاتاگیری (قبلا)
صداگذار:کوکی اوچیاما
زندگی نامه:
ایزومی در دوران راهنمایی همیشه نادیده گرفته میشد و کنار گذاشته میشد. یکی از افرادی که مدام میامورا را به «بازی» میگرفت تا او وادار به دعوا کند، تانیهارا ماکیو بود. در حین بحثهای گروهی، او آشکارا دیگر همکلاسیهای خود را نادیده میگرفت، زیرا آنها تصور می کردند که او فردی «خستهکننده» ، «عجیب» و «بسیار پکر» است، بنابراین او هیچ دوستی نداشت. در دوران دبستان و دوران راهنمایی، بسیاری از همکلاسیهای او پشت سرش صحبت میکردند و اظهار میکردند که او خودش تقصیر دارد که ساکت است و دوستی ندارد، و حتی اگر او «آدم بدی» نباشد، فردی عجیب و مشکوکی است.
از آنجا که میامورا نمیدانست چگونه با زورگوییها برخورد کند، او با استفاده از سنجاقهای لباسش اقدام به سوراخ کردن گوشهایش میکرد تا با دردی که حس میکرد با تنهایی و «منفور بودن» در دوران راهنمایی کنار بیاید. بلندی موهای او در دبیرستان نیز که به خاطر پوشاندن این پیرسینگها است. او همچنین با تتوهایی روی بدنش سعی کرد استرس خود را در دوران راهنمایی از بین ببرد و با پوشیدن چند لایه لباس آن را میپوشاند.
یک روز بعد از کلاس، شخصی با او برخورد کرد که باعث پخش شدن کتابهایش روی زمین شد. این اتفاق مسبب آشنایی او با شیندو کوئیچی شد. شیندو دفترهای میامورا را بر داشت و سپس او را به اشتباه به نام خود صدا کرد که باعث ناراحتی میامورا شد. پس از این برخورد، شیندو به او علاقهمند شد و از آن زمان شروع به سر به سر گذاشتن او کرد. پس از مدتی، آنها دوستان خوبی شدند، اگرچه میامورا هنوز فکر میکرد که شیندو فردی آزاردهنده است.

شخصیت:
در ابتدا، ایزومی در مدرسه همانند یک فرد آرام، اندوهگین و ضد اجتماعی تصور میشد. تصور همکلاسیهایش از او این بود که او یک اوتاکو و فردی درسخوان است، اما نزدیک شدن و گفتگو با او سخت است.
ایزومی در دوران کودکی بسیار خجالتی بود و برای برقراری ارتباط با دیگران تلاش میکرد و در نتیجه او اغلب مورد محرومیت و تحقیر قرار میگرفت – به ویژه توسط ماکیو تانیهارا و گروه دوستانش – زیرا همسالانش او را فردی ترسناک و غیرصمیمی میدانستند. این رفتار باعث شد ایزومی ماهیت بدبینانهای را در پیش گیرد و هر زمان که احساس میکرد در مدرسه به او سخت میگذرد، گوش خود را با سنجاق سوراخ میکرد. در طول این دوره به طور ضمنی اشاره شده است که او حتی به خودکشی فکر کرده است.
با این حال، روزی ایزومی با کوئیچی شیندو ملاقات کرد که در آن زمان با ماکیو دوست بود. کوئیچی بسیار بهتر از سایر همکلاسیها با ایزومی رفتار میکرد و این دو حتی با تلاش ماکیو در به هم زدن دوستیشان همچنان ارتباط خود را حفظ کردند. این دو به اندازهای به هم نزدیک بودند که ایزومی دیدگاه خود در مورد کوئیچی را تغییر داد.
از آغاز دبیرستان تا سال سوم، ایزومی هنوز هالهای تاریک داشت که همکلاسیهایش به طور مداوم به آن اشاره میکردند. با این حال او خودش کمتر بدبین بود (احتمالا به دلیل تاثیر کوئیچی) و کیوکو هوری جوانتر در یک پروژه مشترک با او به این نکته اشاره کرده است که ایزومی به آن اندازه دیگران میگویند تیره و تار نیست.
وقتی ایزومی و کیوکو برای اولین بار با جنبههای پنهان یکدیگر روبرو شدند، ایزومی برخورد دوستانه و آرامی داشت که کیوکو آن را پیش بینی نکرده بود. همچنین ایزومی بر خلاف آن چه نشان میداد، نسبت به درس خواندن بسیار آسانگیر بود و اعتقاد داشت همین که فارغ التحصیل شود خوب است و در نتیجه در آزمونها و تکالیف خود ضعیف عمل میکرد.
پس از تعامل با بیشتر او با همکلاسیها، ایزومی نشان داد که یک دوست خوب و یک فرد دلسوز است که اغلب به روش خود سعی میکند به دیگران (به خصوص در مورد کیوکو و سوتا) کمک کند.
ظاهرا او اعتماد به نفس پایینی دارد و هنگام صحبت کردن با افرادی که به او نزدیک نیستند ناخوشایند است و اغلب نمیتواند ارتباط خوبی با آنها برقرار کند. میامورا از هرگونه جلب توجه غیر ضروری به خود متنفر است و ترجیح میدهد در کلاس به عنوان «نامرئی» با او رفتار شود.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی یویی کوموری | عاشقان شیطانی
۱۴۰۰/۱۱/۰۹ 23:28
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: یویی کوموری.
نام به ژاپنی: ゆいコモリー.
لقب ها: چیچیناشی ، بیچ چان ، کاچیکو، نکو چان ، متسوباتا، ایو.
سن: 17.
وضعیت: زنده.
نژاد: انسان.
ملیت: ژاپنی.
جنسیت: زن.
وزن: 45.
قد: 158.
گروه خونی: O .
رنگ چشم :صورتی شربتی.
رنگ مو:بلوند کمرنگ.
تحصیلات:دوم دبیرستان.
پدر خوانده:سیجی کوموری.
سرگرمی :آشپزی کردن.
صدا ژاپنی:Rie Suegara.
زندگی نامه:
بعد از این که لایتو کوردلیا رو میکشه کوردلیا از ریکتر میخواد که قلبش رو جدا کنه و توی یک بدن دیگه بذاره.
و ریکتر قلبش رو جدا میکنه و قلب کوردلیا رو توی بدن یویی میذاره و اون رو میده به شکارچی خون اشامی به نام سیجی و بهش میگه که ازش نگهداری کن و اونو از کارل هینز دور نگه دار.سیجی هم اعتقاد قوی ای به خدا داشته و موسس یک کلیسا بوده و یویی رو به عنوان دختر خودش برا همیشه نگه میداره ولی هیچ وقت نمیتونه بهش واقعیت رو بگه و بهش میگه که مادرش مرده.
وقتی یویی 17 ساله میشه پدرش اونو به ژاپن میفرسته و بهش میگه که توی خونه یکی از فامیل هات زندگی میکنی و خودش به سفر کاری میره.چون کوردلیا دختر پادشاه شیطان ها بوده قدرت زیادی داشته و چون قلبش توی بدن یویی بوده واسیه همین قدرتش هم درون خون یویی جریان داشته واسه همین برادر ها همیشه میگفتن خونش بهترین خونه.
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی کاتارینا کلائس | زندگی بعدیم در نقش منفی
۱۴۰۰/۱۱/۰۸ 13:32
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

نام: کاتارینا کلائس.
نام به انگیلیسی: Katarina Clice.
از انیمه : زندگی بعدیم در نقش منفی.
سن: 15.
ظاهر: موهای قهوه ای ، چشمای آبی .
خصوصیات اخلاقی: مهربون ، شجاع ، شکمو ، سر به هوا.

زندگی نامه:
کاتارینا کلائس دختر دوک هست و یک روز با شاهزاده سوم جیوردو استوارت ملاقات میکنه در اصل کاتارینا یک دختر مغرور ، خودخواه بوده اما وقتی میوفته و پیشونیش ضربه میبینه ( در عکس بالا هم زخم روی پیشونیش هست ) و زندگی قبلیش به عنوان یک دختر 17 ساله رو به یاد میاره میبینه که با دوستاش همین بازی رو میکردن و کاتارینا یک شخصیت منفی بوده و هر کاری کنه بازم یا میمیره یا تبعید میشه ، پس برای همین از اون به بعد اخلاقش تغییر میکنه و هر کاری میکنه تا بدبخت نشه و نمیره ادامه داستان زندگی کاتارینا رو بهتره خودتون ببینید • --- <
و هم سن خودمه کاتارینای خوشگل *-----*
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی لیندو تاچیبانا | انیمه رقص با شیاطین
۱۴۰۰/۱۱/۰۶ 18:7
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

اسم : تاچیبانا لیندو.
اسم به انگلیسی:Tachibana Lindo.
اسم به ژاپنی:七夕リンド.
سن :18.
وضعیت : زنده.
نوع : دامپیر«نصفش خون آشام و نیمه ی دیگرش انسان است».
کشور : ژاپن.
جنسیت : مرد.
رنگ مو : قرمز.
قد:182.
وزن:64.
رنگ چشم: فیروزه ای.
تحصیل : سوم دبیرستان.
سرگرمی: آشپزی ، خانه داری.
رنگ مورد علاقه : قرمز.
روز تولد:سوم مارس.
وابستگان : تاچیبانا ریوستکا {دختر خاله ، خواهر }، تاچیبانا ماریا{خاله}.
اخلاق:مهربان ، محافظ کار ، جدی .
شغل: دانش آموز،جنگیر.
قدرت و توانایی ها:
هنگامی که توانایی های خون آشامی لیندو فعال می شوند ، چشمان او قرمز می شود و ناخن های او مانند پنجه بلند می شوند.
ظاهر:
لیندو جوانی بسیار خوش تیپ و قد بلند است و دارای موهای قرمز کوتاه ، چشمهای فیروزه ای و پوست سفید است.
زندگی نامه:
لیندو یک فرد مستقل است. او به آنهایی که دوست دارد علاقه دارد و برای محافظت از ریوتسکا تاچیبانا از دست شیاطین بسیار مصمم است.
او همچنین باهوش ، مدبر و مصمم است. نه کسی که تسلیم شود ، لیندو هرگز از حمایت از ریوتسکا دست بر نخواهد داشت. او همچنین دوست وفادار به آزونا کوزهوا بود و از مرگ او به دست جک ناراحت شد. او همچنین نشان داده که هر وقت یکی از شیاطین به ریوتسکا نزدیک می شد او عصبانی بود و حسادت می کرد.
لیندو به اندازه ریوتسوکا بخشنده نیست و به کسی که به او خیانت کند دوباره اعتماد نخواهد کرد. او همچنین وقتی به برخورد با شیاطین می پردازد مغرضانه عمل می کند . معتقد است که آنها چیزی غیر از دروغگو نیستند ، که فقط به دنبال ریوتسوکا برای قدرت گیریمور درون او هستند. او بیش از همه از کاگینوکی رم بیزار است و به او یا بقیه ی شورای دانش آموزی فرصتی نمی دهد که چیزی غیر از آنچه هستند یا به نظر می رسند باشند با این حال ، او بالاتر از این است که اگر اوضاع خواستار حمایت از ریوتسوکا باشد ، با آنها هم تیمی نباشد ،
برخلاف پدرش ، لیندو مهربان ، ایثارگر است و حتی اگر چشمی به ریتسوکا داشته باشد ، احساسات خود را به او تحمیل نمی کند و نسبت به او نیز منحرفانه عمل نمی کند. او همچنین نجیب است و معتقد است که ریوتسوکا نباید اجازه دهد مرگ آزونا بیهوده باشد ، حتی اگر او هم غمگین باشد.
لیندو عاشق پدرش نیست زیرا پدرش باعث بدبختی مادر و زندگی وی شده است. بنابراین او عذاب وجدانی نداشت. وقتی كه سعی كرد لرد نستا را به دلیل آسیب رساندن به ریوتسوكا به قتل برساند. او از عشق آشکار ریوتسکا به رم غافلگیر شد و شوکه شد که هر یک از شیاطین می توانند فقط به همان شدت و به همان اندازه واقعی ریوتسکا را دوست داشته باشند. در پایان ، هنگامی که رم و ریوتسوکا به یکدیگر اعتراف کردند ، ناراحت بود اما رضایت داشت و قول داد که با ادامه دادن محافظت از او با تمام وجود عشق خود را به او نشان دهد. بعد از نبرد ، او احترام قاطعانه ای را نسبت به همه شیاطین بدست می آورد ، زیرا آنها ثابت كردند كه آنها نیز می توانند با تمام وجود خود احساسات داشته باشند و عاشق شوند.
مادر واقعی او ، مارتا تاچیبانا هنگام جوانی به دلیل بیماری که در هنگام تولد لیندو به آن مبتلا شد ، درگذشت. سپس ماریا تاچیبانا او را به عنوان یکی از اعضا خانواده بزرگ کرد. او از زمان جوانی اطلاعاتی در مورد فرهنگ عامه ، خون آشام ها و شیاطین داشته است. وقتی پدر بزرگش در اثر نفرین درگذشت ، وی وظیفه محافظت از خانواده تاچیبانا را به عهده گرفت. او سپس برای تحصیل در انگلستان در مدرسه متشکل از جنگیران شرکت کرد.، در حالی که ریوتسوکا به همراه مادرش در ژاپن بود.
لیندو اعتراف کرده که اگر اتفاقی برای ریوتسکا بیوفتد دیگر نمی تواند زندگی کند.
فاش شده است که حتی اگر او پسر پادشاه خون آشام باشد ، وی نسبت به قدرت هیپنوتیزم خون آشام مصون نیست. حتی اگر او می تواند از آن خارج شود باز قدرت هیپنوتیزم بر وی اثر دارد.
در پایان انیمه او یک خون آشام کامل می شود و جانشین لرد نستا به عنوان پادشاه خون آشام ها،وی پس از تبدیل شدن به یک خون آشام کامل تبدیل به یک سرگردان می شود.
خانواده:
«پدر بزرگ ، مادربزرگ»مادربزرگش قبل از تولد اون از دنیا رفت و پدر بزرگش هم به یه نفرین از طرف خون آشام ها و شیاطین دچار شد و از طریق این نفرین مرد
«مادر،خاله»مادر او بعد از به دنیا آوردن او به بیماری دچار شد و بعد از مدتی در گذشت و خاله ی او هم اکنون زنده است.
«پدر»نستا پادشاه خون آشام ها پدر اوست و او کمترین احساسی نسبت به لیندو و یا مادرش ندارد و آنها را رها کرد.
«خواهر» خواهر او ریوتسکاست که در واقع دختر خاله ی اوست. لیندو ریوتسکا را بسیار دوست دارد و هر کاری را برای حمایت از او می کند. در واقع او عاشق ریوتسکاست.
«شوهر خاله»شوهر خاله ی او لرد ماکسیس پادشاه سابق شیاطین است. او خود را به شکل یک انسان در آورد و به پدر بزرگ لیندو نزدیک شد و مورد اعتماد او قرار گرفت و توانست با ماریا ازدواج کند.
_ ☆ --------------- < • > --------------- ☆ _
آدم یک نی _ سان شبیه لیندو داشته باشه دیگه چی میخواد ؟ *----*
یکی از کراش های اعظم من لیندو ساماااااااا *--------*
راستی مینا خیلی بدین اصلا کامنت نمیدینا =---=
برچسب ها: بیوگرافی لیندو تاچیبانا ?
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
بیوگرافی تاچیبانا ریوتسکا | انیمه رقص با شیاطین
۱۴۰۰/۱۱/۰۵ 12:34
موضوع: بیوگرافی شخصیت ها • ☆ • ?

اسم: تاچیبانا ریوستکا.
اسم به انگلیسی:Tachibana Ritsuka.
اسم به ژاپنی:七夕リヴツツカ.
سن:17.
وضعیت:زنده.
نوع :انسان-شیطان( دورگه ی انسان و شیطان توی رگاش خون شیطان جریان داره).
کشور:ژاپن.
جنسیت:زن.
رنگ چشم:قهوهای روشن.
رنگ مورد علاقه:فندوقی.
رنگ مو:قهوه ای.
تحصیل:دوم دبیرستان.
وابستگان:(تاچیبانا ماریا ، مادر) ، (تاچیبانا لیندو ، پسر خاله).
سرگرمی:رنگ آمیزی.
خوراکی مورد علاقه:نون خامه ای .
نوشیدنی مورد علاقه: چای گیاهی.
اخلاق : مهربان،دلسوز ، لجباز ، شجاع.
شخصیت:با ادب ، جسور ، مهربان.
قد:cm156.
وزن: نامشخص.
زندگی نامه :
او از بدو تولد با گیریمور ممنوعه که در داخل بدن خود پرورش می دهد متولد شد ، که این قدرت توسط عطر ساطع شده از بدن وی اثبات می شود. قبل از شروع سریال ، ماریا همیشه اطمینان می داد که ریوتسکا آویز حاوی گل مقدس را به گردن بیندازد تا عطر و بوی گیریمور را بپوشاند. اولین باری که مقداری از قدرت گیریمور آزاد شد و پرده ای از نور ظاهر شد زمانی بود که ریوتسکا پس از مرگ پدربزرگش به غم و اندوه زیادی دچار شد و گیریمور به غم و اندوه او واکنش نشان داد و حتی گل مقدس هم قادر به پنهان کردن آن نور نبود. هرچند که فقط برای یک لحظه بود ، اما فقط همین کافی بود که شیاطین و خون آشام ها بتوانند به رویای خود تحقق ببخشند.
در سال دوم دبیرستان او در آکادمی شیکو ثبت نام می کند. پس از ناپدید شدن پدرشان ، مادرش ماریا تاچیبانا، او و پسر خاله ی او ، لیندو تاچیبانا را به تنهایی بزرگ کرد. وقتی لیندو برای تحصیل در خارج از کشور در انگلیس به سر می برد ، ریوتسکا همراه مادرش در ژاپن می ماند. سپس ریتسوکا با ماریا زندگی مسالمت آمیز را تجربه می کند تا اینکه او می فهمد که چندین نفر از همکلاسی های پسر او در مدرسه شیطان هستند و زندگی او در حال ویران شدن است ...........
بعداً مشخص شد كه ریوتسكا نخستین انسان در طی 615 سال است كه با خون شیطان سلطنتی در رگهایش متولد شده است. او همچنین دختر پادشاه شیطان ، لرد ماکسیس است ، بنابراین او را نیمه انسان و نیمه شیطان است.
خانواده:
(پدر بزرگ ، مادربزرگ)مادربزرگش قبل از تولد اون از دنیا رفت و پدر بزرگش هم به یه نفرین از طرف خون آشام ها و شیاطین دچار شد و از طریق این نفرین مرد
(مادر ، خاله)مادر اون هنوز زنده است اما خاله ی او بعد از آشنایی با خون آشامی به نام نستا که در واقعا پادشاه خون آشام ها بود و بعد از بچه دار شدن از او ، فهمید که مجبور بچه ی یه خون آشام رو تحمل کنه و از غصه مریض شد و مرد
(پدر)پدر او هم که شیطانی به نام ماکسیس بود با نزدیک شدن به پدر بزرگ ریوستکا کم کم مورد اعتماد قرار گرفت و با ماریا ازدواج کرد اما او یک هدف از این ازدواج داشت . او می دانست که حاصل ازدواج آنها فرزندی می شود که قدرت گریمور ممنوع را دارد و او می تواند از این طریق جهان را کنترل کند
(برادر)برادر او که لیندو نام دارد در واقع پسر خاله ی اوست که بعد از مرگ مادرش خاله ی او ماریا از او خواست که یک برادر بزرگ تر واقعی برای ریوستکا باشد و او از آن به بعد مثل یک برادر بزرگتر برای ریوستکا بود به همین دلیل است که ریوستکا فکر می کرد لیندو برادر اوست اما بعد از فهمیدن اینکه لیندو در واقع پسر خاله ی او است همچنان او را به عنوان خانواده قبول داشت و او را برادر صدا می زد
(شوهر خاله)شوهر خاله ی او نستا که پادشاه خون آشام ها است بعد از اینکه مارتا فهمید که او یک خون آشام است خانواده را ترک کرد در واقع او هیچ علاقه ای به مارتا نداشت و فقط به این قصد به مارتا نزدیک شد که اطلاعات بیشتری راجب گریمور ممنوع به دست بیاورد
{در حال حاضر ریوستکا هیچ خانواده ی انسانی که بتواند با آنها زندگی کند ندارد و تنها خانواده ی او مادر و برادرش هستند}
𝔹𝕪:ℕ𝕐𝕏
